مَـــرد بودن .... با پسر خوشگل بودن فرق داره
مَـــرد بودن *....با مانکن بــودن فرق داره
مَـــرد بودن ....با پول بابا پُز دادن فرق داره
مَـــرد بودن ....با الَکی خالی بستنُ و دروغ گفتن فرق داره
مَـــرد بودن یعــــــــــنی وقتی قول دادی ...
حرفت دو تا نــــــشه!!!
زن,
نظرات مردش را دوست دارد
حتی در شخصی ترین کارهایش! ..
پس عاشقانه خودت را دخالت بده,
درست در همان جاهایی که فکر میکنی
باید آزادش گذاشت! ..
چون زن,
"عزیزم هر جور خودت دوست داری" را دوست ندارد!....

یه وقتایی دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه
بدی هاش یادت میره
نامردیش یادت میره
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!


دنیایِ تو همین جاست
کنارِ کسی که قسم می خورد به حرمتِ دست هایِ تو
کنارِ کسی که با خدای خود قهر می کند ، با موهای تو آشتی
کنارِ کسی که حرام می کند خوابِ خودش را بی رویایِ تو
کنارِ کسی که با غمِ چشم هایِ تو غروب می کند
غروب محبوب من !!!
غروب !!!
همان جایی که اگر تو را از من بگیرند
سرم را میگذارم تا بمیرم...














قانونی وجود داره به نام بغض
که میگه نمیشه همه جا گریه کرد...
قانونی هست به اسم خیانت
که میگه به چشماتم اعتماد نکن...
قانونی وجود داره به اسم خاطرات
که میگه چیزی به اسم فراموشی وجود نداره...!!
قانونی داریم به نام گریه
که ثابت میکنه بعضی وقتاهیچی نمیتونه آرومت کنه...
اینا قانونای دنیای عشق و عاشقی ماست...
آهای رفیق...!!!
وقتی میخوای عاشق بشی قانونای این دنیای لعنتی ...
یادت نره!!!
من را ببین...
همچـنان ایستاده ام !!!
آن دختری که فکر می کردی می شکند بی تو ...
... می شکند امثالی مثل تو را !!!
از یک جایی به بعد...
ادامه می دهی زندگی را به سمت جایی پرت
دست می کشی از تمامیِ عشق های پاره وقت...
و پنجرۀ دل را
باز می کنی مُشرف به انزوایی که
بــــــہ پــــایان رسیدہ ام
امــــ ــــآ نقطـــہ نمے گذارم
یکـــــ ویرگــ ـــول مے گذارم
این هم اُمیدیستـــــــ کهــ شــــ ــایَد برگـــ ــردے...


ازمنطق بدم می آید
چون حرف دل را نمیفهمد
دل باید بگوید و بگوید و بگوید
واو نفهمدونفهمدونفهمد
بعد بیاید استدلال کند
دل بیچاره
عشق را میفهمد ...
این استدلال نمیخواهد
یک دل عاشق می خواهد...
«پیشانی ام»
سجده گاه لب هایت؛
«چشمانم»
میعادگاه قدم هایت؛
«دستانم»
تکیه گاه خستگیهایت؛
و «قلبم»
حریم دلتنگیهایت؛
تمامی اینها،
ارزانی «نیم نگاهت»!






......










!من و تو! تو و من
ما زاده شدیم و کلمه زاده شد ، و
!این چنین آغاز شد تراژدی تخریبِ انسانُ خدا
!ازشیطان که کلمه بودواز کلمه که شیطان بود
کلمه یی ازپسِ کلمه یی زاده میشد و
انسان بنای همه چیز را بر کلمه نهاد
و خدا را با کلمه تعریف کردو
تا این لحظه هرگز نیندیشید که کلمه نیازِ ما بود
!و خدا نیاز نبود و خدا کلمه نبود


...هرگز کسی به این حقیقت نیندیشید
نه ...
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و
فکر می کنم این ترنم موزون حزن
تا ابد شنیده خواهد شد
نه ...
وصل ممکن نیست !!!
همیشه فاصله ای هست...
هر چقدر امروز گرم بود
تو سرد بودی...
خیالی نیست...
به «ها» کردن دستانم عادت دارم...

از يــــک جــــايی بــــه بعــــد
ديگــــــر نــــــه
دســـــــت و پــــا مــــيــزنــــی
نـــــه بــــال بــــال ميــــزنــــی
نـــــه دل دل ميــــــکنی
نـــــه داد و بيــــداد ميــــــکنی
نـــــه گــــريــــه ميـــــکنی
نـــــه مشتـــــت را ميــــکوبی تــــوی ديــــوار
نـــــه ســــرتــــ را مــــيزنی بــــه ديــــوار
نــــــــــه.....
از يــــــک جــــايــی بـــه بعـــد فقـــط سکـــوت. . .
" هَستـــ "را اگر قَدر ندانـی ، میشود " بــود " !
و چــﮧ تلخ استـــ " هَستـی " کـ ـﮧ " بــود " شود
و "دارمــی " کـ ـﮧ "داشتم" !
خوابــــ دیدَنــــ هایتَــــ دیگـَـــر کَلــــافه امــــ کـَـــرده...
لَعنتــــے
تــــو کـِـــہ دَر زِندگــــے امــــ نیــــستے...!!
چـِـــگونه از خوابهــــایَمــ سَــــر در مے آورے...?!
ادم هایـی هستند که در زندگی شان
" عـدد یکـ " معنای زیادی داره ...
آنها همیشه یکـ آهنگ خاص گوش میدن
آنها یک روز رودر سال ،همیشه باید به تنهایــی شب کنند
آنهادر کل سال ، فقط یکـ روز بغضشان تا سَر حد ترکیدن میرود
آنها یکـ فیلـم را چنـد بار نگاه میکننـد
و هرگز پا به یک کـافه ی خاص نمی گذارنـد
آنها یکـ شماره را برای ابددر گوشی شان سیو نگه میدارند
آنها تنها چیزی را که دو بار تجرُبـه خواهند کرد، مرگ است
چون یک باردر گذشته مُرده اند . . .
" یکـ " برای بعضی ها معنای زیادی دارد...

از نفرت تا علاقه یک محبت...
از دشمنی تا دوستی یک لبخند...
از جدایی تا پیوند یک قدم...
از دوری تا صمیمیت یک یاد کردن...

در پـیش چـشم هـمه
بــرای مـن
دســــت نـیافتنی ....
حــرفی نـیست….
امــا لااقـل بـی انـصاف!
در پــیش چــشم مـن
بــرای هــمه
دم دسـت نـباش!!!!!
همه جا پر شده که دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
من می گویم حق دارند
چون دوست داشتن های ما بودار است
بوی سوء استفاده
بوی خیانت
بوی دروغ و بازی می دهد...


بـــرای تصـــاحبت نمـی جنگـــم !
احاطــه ات نمی کنـــم تــا مــال مــن شـــوی!
بـا رقیـــبان نمی جنگـــم !
بـــه قـــول دکتــــر انوشـــه کــه می گفـــت :
عشـــق تملـــک نیـــست ، تعلــــق اســـت!
ولـــی اگـــر بیایــی و بمانـــی،









نـگــرانــتــ نــیســتــم...
شــادی هــای دنــیــا کــنــارتــ هــســتــنــد
مــزاحــمــت نــمی شــوم...
مــن ودل تـنگــیهایــم زیــادی هــســتیــم...
جــایی برای مــانــیستــ
مــیرم گــوشــه ای...
کــناردلــهره...
ازدور بــه تــماشــا می نشینم
مــزاحــمت نمی شوم...

در مــــــورد مردها حـســـــی هست
که اسمشو میذارن "غیرتـــــــ"
و به همـــــون حــــس در خانمها میگــــــن "حســـــــادتــ"
اما...
مـــــن به هــردوشون میگمــــ عشــــــــق!!
تا عاشـــــــق نبـــــاشی نه غیرتی میشـــــی نه حســـــــود!
حکایت عجیبی دارد این “اشک”
کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به
“کاش” !!!
یکــــــــــ بار که تنــــــــــها بمانی
یکــــــــــ بار که بشکنـــد دلتــــــــــ
غرورتــــــــــ
اعتمادتــــــــــ
همین یکــــــــــ بار کافیســـت
تا یکــــــــــ عمـــر
از پشتــــــــــ نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...!
همين يكــــــــــ بار كافيســـت
تا ديگر هيــچ نگاهــــــــــي دلتــــــــــ را نلرزانـــد ...

بـہ پاے ِ خوب بودنـم نگُـذار !!
روزگـار بـا ضََربـہ هـایـش مـَرا لـال ڪَرده . . .
فقـط گـَہگـاهـے لَبـخند میـزنـَم ڪـہ بدانـَد
علتش پـول نبود
انعڪاسِ جُوڪ هر روز نبود
علتش، چهرهیِ ژولیدهیِ یڪ دلقڪ,
یا زمین خوردن یڪ ڪور نبود ...
من بهِ « من » خندیدم !
ڪه چو یڪ دلقڪ ِگیج
نقش یڪ خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید ...!



